Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «رویداد24»
2024-04-28@07:55:51 GMT

جذابیت لباس خواب مریم را در دام مرد پلید انداخت

تاریخ انتشار: ۱۹ خرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۲۲۲۳۷۷

جذابیت لباس خواب مریم را در دام مرد پلید انداخت

رویداد۲۴  این‌ها بخشی از اظهارات دختر ۲۰ ساله‌ای به نام مریم است که برای فرار از چنگ قداره بند اینترنتی به دامان قانون پناه آورده بود. این دختر جوان که برای پیشگیری از یک رسوایی و آبروریزی بزرگ وارد کلانتری قاسم آباد مشهد شده بود، درحالی که با ترس و دلهره عجیبی دست به گریبان بود، درباره ماجرای قداره بندی یک تبهکار اینترنتی به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: از همان دوران دبیرستان که پدرم یک دستگاه گوشی تلفن هوشمند به عنوان هدیه قبولی با رتبه ممتاز برایم خرید، خیلی زود وارد شبکه‌های اجتماعی شدم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

از آن جایی که پدرم معلم بود درباره شیادان اینترنتی به من هشدار می‌داد تا فریب حیله گری‌های تبهکاران این فضای دروغین را نخورم. پدرم بی پرده ماجرا‌های فریبنده عشق و عاشقی‌های هوس آلود در پس پرده ازدواج را برایم بازگو می‌کرد. من هم تک تک جملات دلسوزانه پدرم را آویزه گوشم کرده بودم و با دقت و وسواس خاصی به جست وجو در شبکه‌های اجتماعی می‌پرداختم تا طعمه شیادان و خلافکاران نشوم. به همین دلیل همواره سعی می‌کردم از امکانات و نکات مثبت فضای مجازی برای تحصیل یا خرید استفاده کنم تا وقت بیشتری برای رسیدگی به امور تحصیلی و زندگی داشته باشم. از سوی دیگر من به شیک پوشی در بین دوستان و اطرافیانم معروف بودم. همیشه تلاش می‌کردم تا از لباس‌هایی با رنگ مناسب و برازنده یک دختر ایرانی استفاده کنم این بود که مورد توجه دوستانم قرار می‌گرفتم و آن‌ها در انتخاب پوشش‌های بیرون از منزل از من نظرخواهی می‌کردند تا این که در یکی از رشته‌های زیرمجموعه پزشکی در دانشگاه پذیرفته شدم. دیگر وقت کمی برای خرید از مراکز تجاری داشتم و سعی می‌کردم بیشتر خریدهایم را به صورت اینترنتی انجام بدهم. با آشنایی که با انواع و اقسام کانال‌ها و شبکه‌های اجتماعی داشتم، این کار‌ها را به راحتی انجام می‌دادم و خیلی مراقب بودم تا در دام کلاهبرداران اینترنتی نیفتم و سرمایه ام را از دست ندهم. توصیه پدرم همواره در گوشم می‌پیچید که هر گاه کسی از من مشخصات کارت بانکی یا رمز آن را خواست، بی درنگ متوجه باشم که ماجرا دستبرد به حساب بانکی ام است! بنابراین با وجود خرید‌های زیاد اینترنتی از کانال‌های مختلف، هیچ وقت وارد درگاه‌های جعلی بانکی نشدم و کلاهبرداری به شیوه «فیشینگ» را تشخیص می‌دادم. خلاصه در همین جست وجو‌های مجازی روزی با یک کانال فروش لباس‌های مجلسی آشنا شدم که یک خانم فروشنده این اجناس اینترنتی بود. او خرید‌ها را به صورت رایگان و با پیک به نشانی اعلامی مشتریانش ارسال می‌کرد. من هم در شبکه اینستاگرام تصاویر لباس‌های مجلسی را انتخاب می‌کردم و بدون هیچ مشکلی وجه خرید را به حساب بانکی او می‌ریختم. آرام آرام با آن خانم فروشنده ارتباطی عاطفی برقرار کردم به گونه‌ای که هنگام خرید لباس نظر او را نیز درباره رنگ یا نوع پارچه جویا می‌شدم. درحالی که هیچ آشنایی قبلی با آن فروشنده نداشتم متاسفانه خیلی زود به او اعتماد کردم بدون آن که توصیه‌های پدرم را درباره زوایای پنهان آشنایی‌های فضای مجازی به خاطر بیاورم. مدتی بعد تصویر یکی از لباس‌های خواب زنانه توجهم را جلب کرد و من به قصد خرید آن لباس، از فروشنده خواستم تا درباره رنگ آن نظر بدهد. او درحالی که از پوشش‌های زیبا و جذاب من تعریف و تمجید می‌کرد از من خواست تا تصویری با پوشش بسیار اندک از خودم برایش بفرستم تا او عکس مرا با آن لباس خواب مطابقت بدهد و سپس نظرش را بگوید که کدام رنگ مرا زیباتر جلوه می‌دهد. وقتی عکسی نیمه برهنه برایش فرستادم، بلافاصله به پیج اینستاگرام من آمد و برای منتشر نکردن آن عکس در فضای مجازی شروع به اخاذی کرد. او مدعی بود، اگر دو میلیون تومان به شماره کارت بانکی اش واریز نکنم، آبرویم را می‌برد. من هم از ترس یک رسوایی بزرگ به یاد هشدار‌های پدرم افتادم و بی درنگ به کلانتری آمدم، اما‌ای کاش... لینک کوتاه: کپی در کلیپ بورد کپی لینک خبر های مرتبط

منبع: رویداد24

کلیدواژه: رویداد24 خیانت جنسی تجاوز جنسی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rouydad24.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رویداد24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۲۲۲۳۷۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بعد از شهادت هم کار همرزمش را راه انداخت!

سطح آب رودخانه بالا آمده بود. احتمال داشت در عبور از رودخانه مشکلاتی پیش بیاید. اما چاره دیگری نداشتیم و از مسیری که همیشه تردد می‌کردیم وارد اروند شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتا‌وانت ما شد. با آقا مجید شیشه در ماشین را دادیم پایین و رفتیم روی سقف اتاق وانت نشستیم

 شهیدحاج مجید رمضان از شهدای به نام و شناخته شده لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) است. این شهید بزرگوار پیش از شهادت به عنوان رئیس ستاد لشکر ۲۷ خدمت می‌کرد و از او و حسن خلقی که داشت، روایت‌های زیادی شده است. در گفتگو با سردار حاج‌رضا صادقی از همرزمان این شهید بزرگوار، خاطره‌ای جالب از او را تقدیم حضورتان می‌کنیم. 

 موضع حاج بابا

محرم سال ۱۳۶۱ در منطقه خیرناصرخوان یک موضع آتشبار داشتیم به نام موضع شهید حاج بابا. دو قبضه توپ ۱۰۵ از ارتش به صورت رابطه‌ای گرفته بودیم و بخشی از آتش پشتیبانی منطقه را تأمین می‌کردیم. شب عاشورا برادر مجید رمضان که مسئول ستاد لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) بود آمد با هم برویم موضع حاج بابا. من و حاج مجید از بچگی با هم رفیق بودیم. در دبیرستان باهم رشته راه و ساختمان می‌خواندیم. با هم می‌رفتیم شهر ری کارگری می‌کردیم و خلاصه از سال‌ها رفاقت و همراهی، کلی خاطره با هم داشتیم. 

 اروند قصرشیرین

برای رفتن به آتشبار نمی‌توانستیم از جاده اصلی تردد کنیم؛ لذا باید از رودخانه‌ای به نام اروند که در منطقه قصرشیرین بود عبور می‌کردیم. این رود اروند که من می‌گویم در قصرشیرین است. صرفاً تشابه اسمی با همان رودخانه معروف اروند دارد که عملیات والفجر ۸ با عبور رزمندگان از روی آن صورت گرفت. شاید خیلی‌ها ندانند که در قصرشیرین هم یک رودخانه اروند داریم و با شنیدن نامش به اشتباه بیفتند. 

به هرحال هوا تاریک شده بود که به رودخانه اروند رسیدیم. به خاطر بارندگی‌های چند روز قبل، سطح آب رودخانه بالا آمده بود. احتمال داشت در عبور از رودخانه مشکلاتی پیش بیاید. اما چاره دیگری نداشتیم و از مسیری که همیشه تردد می‌کردیم وارد اروند شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتا‌وانت ما شد. با آقامجید شیشه در ماشین را دادیم پایین و رفتیم روی سقف اتاق وانت نشستیم و با برادر علی نورمحمدی که مسئول لجستیک ما بود تماس گرفتیم بیاید ما را بکسل کند و از رودخانه بیرون بکشد. 

 تویوتا مدل f ۲

برادر علی نورمحمدی یک تویوتا وانت مدل F ۲ قدیمی داشت که خیلی قوی بود. می‌توانست هر ماشینی را بکسل کند. حتی چند بار هم کامیون‌های زیل ارتش را که در رودخانه گیر کرده بودند با تویوتای خودش بکسل کرده و بیرون کشیده بود. وقتی با علی آقا تماس گرفتیم، نیم ساعت بعد خودش را با تویوتای قدرتمندش رساند. آمد و با کمی تقلا، ماشین ما را بکسل کرد و از رودخانه کشید بیرون. به خشکی که رسیدیم، مشکل روشن نشدن ماشین به قوت خودش باقی بود. شمع وایر و دلکو ماشین کاملاً خیس شده بود و هرکاری کردیم روشن نشد. برادر نورمحمدی ما را تا موضع شهید حاج بابا بکسل کرد و برد. 

 خاطره ناگفته

آن شب وقتی به موضع حاج بابا رسیدیم، دیدیم بچه‌های آتشبار آتشی روشن کرده‌اند. ما کنار آتش خودمان را گرم و لباس‌های‌مان را خشک کردیم. این قضیه گذشت و فقط من و شهیدمجید رمضان و برادر علی نورمحمدی از این واقعه خبر داشتیم. حاج مجید که در دفاع مقدس به شهادت رسید و حاج علی نورمحمدی هم که بعد از جنگ برگشت اصفهان. به نوعی خاطره آن شب و گیرکردن ما در وسط رودخانه و بکسل شدن‌مان توسط برادر نورمحمدی یک خاطره ناگفته باقی‌ماند. گذشت و جنگ به اتمام رسید. 

 رؤیای صادقه 

بعد از اتمام دفاع مقدس در دفتر مرحوم آیت‌الله غیوری در صفائیه شهر ری بودم. ایشان از علمای خیری بودند که شب‌ها بعد از نماز می‌نشستند و درخواست‌ها و مشکلات مردم را رفع و رجوع می‌کردند. من هم در خدمت حاج آقا بودم. نامه‌های مردم را می‌گرفتم، مشکلات‌شان را می‌شنیدم و به حاج آقا انتقال می‌دادم. یک روز آقایی آمد و گفت: برای پول پیش منزل مشکل دارم. حاج مجید گفت بیایم پیش شما بگویم: «به فلانی بگو حاج‌مجید گفت مشکل من را حل کنید.»

پرسیدم کدام حاج مجید؟ گفت: شهیدحاج مجید رمضان. گفتم خودت می‌گویی شهیدحاج مجید! شهید چطور گفت بیایی پیش من؟ 

آن برادر حرف عجیبی زد. گفت: من خودم از بچه‌های لشکر ۲۷ هستم. چند روز پیش رفتم قطعه ۲۶ بهشت‌زهرا (س) سر مزار حاج مجید. دلم بدجوری گرفته بود. صاحب خانه پول پیش بیشتری می‌خواست و من هم دستم بسته بود. شرمنده زن و بچه شده بودم. گفتم حاجی مشکل دارم، کمکم کن. همان شب حاجی آمد به خوابم، آدرس اینجا را داد و گفت برو پیش حاج صادقی و بگو حاج مجید گفته مشکل من را حل کن. نشان به آن نشان که شب عاشورا وسط رودخانه اروند ماشین گیر کرد و...

منبع: روزنامه جوان

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • سقف تراکنش‌ خرید از کارت‌های بانکی افزایش یافت
  • استوری بسیار غم‌انگیز حامد بهداد برای مریم + عکس
  • سمنان، میزبان اردوی تیم‌های ملی و جوانان هندبال بانوان
  • بعد از شهادت هم کار همرزمش را راه انداخت!
  • معرفی بهترین سایت های خرید عطر عمده در ایران
  • تمرکز بر افزایش جذابیت تولید با کاهش مالیات در لایحه اصلاح قانون مالیات های مستقیم
  • هنگام خرید از فروشندگان دور گرد مراقب کپی اطلاعات کارت بانکی خود باشید
  • سرمربی تیم ملی فوتسال ایران: بازی با ازبکستان جذابیت های خاصی خواهد داشت
  • شمسایی: بازی با ازبکستان جذابیت‌های خاصی خواهد داشت
  • بازی با ازبکستان جذابیت‌های خاصی خواهد داشت